تیغِ قاتل آتشست
فروغ از لندن فروغ از لندن


من سرا پا آتشم،درسینه و دل آتشست

اندرین غربت مرا تا دَربِ منزل آتشست

مجمریم و آتشی در ما فروزان کرده اند

حاصلِ دستانِ اوباش و اراذِل آتشست

ناخدایِ کِشتی آتش بوَد چند جاهلی

زندگی را بحر پُر امواج و ساحل آتشست

دستِ هر نامرد بخونِ ما چو آتش لاله گون

بِسمل پُر خونِ ما را تیغ قاتل آتشست

سوختیم بر یادِ میهن در دیارِ ناکسان

ساقی آتش باده آتش جامِ پُر مُل آتشست

ساقیا جامَت نمی گوید که من هم اتشم

درصُراحی باده را گفتار و قُلقُل آتشست

دوستدارم آن نگارِ آتشین خو را هنوز

چینِ اَبرو  قهرِ بیجا هر تغافل آتشست

کُلبه ای ما را فروغ از آتش هجران بوَد

آنکه بَرافروخته مارا شمعِ محفل آتشست 

          29/10/2012

  با تقدیم احترام

 

 


November 7th, 2012


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
شعر،ادب و عرفان